« اضطراب » ، « ترس » و « نگرانی » ، « افسردگی » چند سازۀ فرضی هستند که یک رشته رویدادهای ذهنی را نشان می دهند رویدادهایی که ما آنها را از علائم رفتاری، پاسخ های فیزیولوژیک و گزارش افراد استنباط می کنیم.
نگرانی :
نگرانی بر خلاف اضطراب که پاسخ هیجانی پیچیده ای است و مؤلفه های شناختی ، فیزیولوژیک و حرکتی دارد ، جزء مؤلفه های شناختی اضطراب است ( بارلو ، 2002 ؛ واسی و دالایدن ، 1994 ) . نگرانی ، افکار و تصورات ما در رابطه با پیامدهای منفی یا تهدیدآمیز است . کنترل این افکار و تصورات سخت است و این افکار و تصورات می توانند عذاب آور باشند . همان طور که ترس یکی از حالات دستگاه هشدار زیست شناختی است ، نگرانی یکی از حالات دستگاه هشدار شناختی است که ما را وامی دارد خطرات آتی را پیش بینی کنیم . در نگرانی ، رویدادهای آزارنده را مرور می کنیم و راه های اجتناب از آنها را مییابیم . این حل مسئله ، یکی از فواید انطباقی نگرانی است چون ما را آماده می کند با وقایع مواجه شویم و با آنها کنار بیاییم . اما اگر در این زمینه افراط کنیم ، عملاً فرایند حل مسئله مختل می شود ( متیوز ، 1990 ) .
غم واکنش طبیعی و نشانه سلامت جسم و روان، به سبب از دست دادن چیزی یا کسی است (از فقدان عروسک مورد علاقه کودک تا فقدان مادربزرگ محبوب). وقتی عزیزی را از دست میدهیم، برایش سوگواری میکنیم. سوگواری از واکنشهای احساسی پیچیدهای نشات میگیرد اعتراض و شکایت از مرگ فرد، انکار و ناباوری درباره این فقدان، خشم به خاطر از دست دادن کسی که دوستش داشتهایم، و بالاخره تسلیم و پذیرش غم ابدی. بعضی از فقدانها (مانند عروسک کودک)، به زودی فراموش میشوند، اما گروهی دیگر (مانند مرگ مادربزرگ) هرگز التیام نمییابند و فراموش نمیشوند و تنها کاری که از ما ساخته است، این است که بیاموزیم چگونه با آن زندگی کنیم و گذشت زمان تنها مسکنی است که به تدریج میتواند سبب کاهش اینگونه غمها شود.
افسردگی:
افسردگی، بعد دیگری بر غم طبیعی (که سبب رنج همگان است) میافزاید. وقتی افسرده هستیم. علاوه بر اینکه احساس غم میکنیم، احساس آزاردهنده دیگری نیز داریم، خود را سرزنش میکنیم، احساس پوچی میکنیم، از راههای گوناگون به خود حمله میکنیم، به خاطر فقدان پیش آمده احساس خشم میکنیم (چرا مادربزرگ باید درست همین حالا که من نفر اول مسابقات ورزشی مدرسه شدم، بمیره!) خود را مسئول وضع پیش آمده میدانیم (اگر من اینقدر گرفتار مسابقات ورزشی نمیشدم، شاید، مادربزرگ الان زنده بود، همش تقصیر منه!). ا زمانیکه این احساس غم و اندوه شدید، بیامیدی، بیچارگی و بیارزشی بیشتر از چند روز یا چند هفته طول بکشد، شما دچار بیماری افسردگی شدهاید.
بیماری افسردگی بر طرز فکر، احساس و رفتار شما تاثیر میگذارد. افسردگی میتواند، باعث ابتلای به انواع بیماریهای جسمی و روانی شود. افراد افسرده ممکناست در انجام وظایف روزانه ناتوان بوده و حتی احساس کنند، زندگی ارزش زندگی کردن ندارد. برخلاف تصور افراد افسردگی فقط یک ضعف و ناتوانی نیست و نمیتوان آنرا به سادگی نادیده گرفت، بلکه یک بیماری مزمن مانند دیابت، فشارخون و … است که باید برای درمان آن اقدام کرد. اکثرافراد مبتلا به بیماری افسردگی بعد از مصرف دارو، جلسات مشاوره و یا سایر اشکال درمان، بهبود مییابند.
علایم بیماری افسردگی
برطبق انستیتوی ملی سلامت روانی آمریکا، افرادیکه درچار اختلال افسردگی هستند، علایم و نشانههای یکسانی ندارند. بعضی از علایم معمول و متداول افسردگی شامل:
مشکل در تمرکز، یادآوری جزئیات و تصمیمگیری ، خستگی و کاهش انرژی ،احساس گناه، بیارزشی و یا درماندگی بدون امید به آینده و بدبینی بی خوابی، بیدار شدن صبح زود و یا خواب زیادبیقراری و ناآرامی ازدست دادن علاقه به فعالیتهای لذت بخش، شامل رابطه جنسی و …از دست دادن لذت به زندگی پرخوری عصبی و یا کاهش اشتهاسردرد، گرفتگی عضلات و یا مشکلات گوارشی کاهش میل جنسی گریه کردن بدون هیچ دلیل خاصی.
معنای لغوی ترس و اضطراب
ترس از نظر ریشه شناسی، کلمه ای «اَوِستایی» از پارسی باستان است که معنای «خوف و بیم» را می رساند.
اضطراب واژه ای عربی از ماده «ض ر ب» به معنای «تکان خوردن و لرزیدن» است.(3) بعضی لغت نامه ها معانی متعدّدی برای آن ذکر کرده اند: «آشفتگی، تشویش، پریشانی، نگرانی و...».(4)
معنای اصطلاحی ترس و اضطراب
این که ترس چیست و چه تعریفی دارد، پاسخ جامع و مانعی برای آن تهیّه نشده است و روان شناسان هر یک به تناسب نوع دریافت خود، تعریفی از آن ارائه داده اند.
ـ ترس، حالتی است هیجانی، ناشی از یک احساس ناامنی.
ـ ترس، حالتی است هیجانی که بر اثر اختلالی پدید آمده و رفتار عادی را از آدمی باز می ستاند.
ـ ترس، واکنشی است در برابر محرک های وحشتناک و آزار دهنده که سبب اجتناب از خطر است. ماهیت ترس، یک رفتار اجتنابی است که در آن آدمی به سوی مقصدی امن می گریزد و سعی دارد خود را از صحنه و موضوعی معیّن به دور بدارد.
ـ ترس، مکانیسمی دفاعی است که در آدمی احساس رمندگی به وجود آورده، زمینه را برای سلامت و امنیّت آدمی فراهم می آورد.
از نظر علمی ترس عبارتست از:
نوعی هیجان هشدار دهنده است که از طریق فعال کردن دستگاه عصبی خودمختار وایجادتغییرات فیزیولوژیک مختلف مثل عرق کردن ، لرزیدن ، تنیدگی عضلانی ، ناراحتی معده ای – روده ای ، نفس نفس زدن و تپش قلب نمود می یابد و شخص را آماده پاسخ « جنگ یا گریز » می کند ؛ یعنی یا شخص می گریزد یا می جنگد ( بارلو ، چورپیتا و تارووسکی ، 1996 ) . این پاسخ ها با از بین رفتن تهدید واقعی یا ذهنی ، محو می شوند . ترس یک واکنش انطباقی است و شخص به تجربه یاد می گیرد تهدیدهای واقعی را از محرک یا وضعیت های بی خطر تشخیص بدهد . رشد شناختی هم بر ادراک و برداشت شخص از تهدید تأثیر می گذارد . برای مثال ، کودکان در طول رشد بتدریج به محرک ها و وضعیت های مختلف ، واکنش هشدار دهنده نشان می دهند ( برای مثال در 6 ماهگی از صداهای بلند می ترسند ، در 7 تا 8 ماهگی از غریبه ها می ترسند ، در 2 سالگی از اشیای بزرگی که به آنها نزدیک می شوند می ترسند ، در 3 سالگی از تاریکی می ترسند .
اضطراب :
برای اضطراب نیز، سه معنا ذکر کرده اند: 1 . ترسِ مبهم ؛ 2 . ترسِ ناشی از ناامنی ؛ 3 . نگرانی از رفتار خود.
آنچه که درباره اضطرابْ آشکار است، این است که اضطراب، چیزی نیست جز دلهره ای مداوم و مزمن از چیزی که شناخته شده و قابل تعبیر نیست.
اضطراب عبارت است از یک احساس منتشر، ناخوشایند و مبهم هراس و دلواپسی با منشأ ناشناخته، که به فرد دست میدهد و شامل عدم اطمینان، درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژی است. وقوع مجدد موقعیتهایی که قبلاً استرس زا بودهاند یا طی آنها به فرد آسیب رسیده است باعث اضطراب در افراد میشود. همهٔ انسانها در زندگی خود دچار اضطراب میشوند، ولی اضطراب مزمن و شدید غیرعادی و مشکلساز است.
در روانشناسی، اضطراب مرحلهٔ پیشرفتهٔ استرس مزمن است، که هنگامی به صورت یک مشکل بهداشت روانی در میآید که برای فرد یا اطرافیانش رنج و ناراحتی بهوجود آورد یا مانع رسیدن او به اهدافش شود و یا در انجام کارهای روزانه و عادی او اختلال ایجاد کند.
اضطراب هنگامی در فرد بروز میکند که شرایط استرسزا در زندگی او بیش از حد طولانی شود یا بهطور مکرر رخ دهد، و یا اینکه دستگاه عصبی بدن نتواند به مرحلهٔ مقاومت تنیدگی پایان دهد و بدن برای مدتی طولانی همچنان بسیج باقی بماند. در این صورت بدن فرسوده و در برابر بیماریهای جسمی و روانی (مانند اضطراب) آسیبپذیر میشود.
« اضطراب » بر خلاف واکنش هشدار دهنده و فوری ترس ، نوعی هیجان یا حالت خلقی است که مشخصة آن عاطفة منفی ، برای مثال ، تنش و ناآرامی و بیمناکی و نگرانی است ( بارلو ، 2002) . متداولترین نشانه های فیزیولوژیک اضطراب عبارتند از برانگیختگیِ دستگاه عصبی مانند بی قراری ، تپش قلب ، تنیدگی عضلانی ،افزایش فشار خون ،کاهش یا افزایش اشتها یا خواب ، وغیره
اضطراب ، انسان را وامی دارد برای آینده برنامه ریزی کرده و وقایع آتی را اداره کند ( برای مثال، اضطراب ، کودک را وامی دارد برای امتحان درس بخواند یا عملکرد خود را بهتر کند ) . بعضی از آدمها در برابر محرک های مختلف مضطرب می شوند در حالی که عده ای لحظات اضطراب آمیز کمتر و کوتاه تری دارند و مدت و شدت اضطراب آنها نوسان دارد .
اسپیلبرگر ( 1972 ) این دو گروه را با دو اصطلاح اضطراب « صفتی » و اضطراب « حالتی » از هم جدا می کند . اضطراب صفتی ، اضطراب مزمن و نسبتاً با ثباتی است که ربطی به شرایط شخص ندارد . در نتیجه شخص مبتلا به اضطراب صفتی ، بسیاری از وضعیت ها را خطر و تهدید می بیند . اما اضطراب حالتی ، اضطراب نوسان دار و متغیری است که به وضعیت بستگی دارد . البته این دو سازه کاملاً از یکدیگر مستقل نیستند : کسی که اضطراب صفتی بالایی دارد بیش از دیگران پاسخ اضطرابی حالتی می دهد ؛ یعنی بیش از دیگران تنیدگی و بیم دارد و دستگاه عصبی خودمختار او بیش از دیگران فعال می شود . »
تفاوت ترس و اضطراب
فرق ترس و اضطراب در این است که در ترس ، تهدیدی آنی (بر خلاف افراد مضطراب که بیشتر نگران تهدیدات آینده هستند ) را حس می کنیم . همچنین در ترس ، به جای تنیدگی و بیمناک شدن ، پاسخ فیزیولوژیک واکنش هشدار را بروز می دهیم .
عناصر ترس و اضطراب
ترس و اضطراب مثل سایر هیجانات سه مؤلفه متمایز اما بسیار مرتبط دارند : واکنش افراد ترسو در چهار حیطه زیر از شدت بیشتری نسبت به افراد مضطرب برخوردار می باشد .
( 1 ) واکنش های شناختی یا ذهنی شامل افکار ، تصورات ، باورها و اسنادها و پیامدهایی مثل ناراحتی و وحشت ؛ انتظار آسیبِ قریب الوقوع ( 2 ) واکنش های حرکتی یا رفتاری مثل اجتناب ، جنگ و گریز یا برخورد توأم با تردید ، گریه ، روی هم فشردن فک ها ، کمک خواستن ، مناسک قدم زدن و عدم تحرک ؛ و ( 3 ) واکنش های فیزیولوژیک مثل تند زدن قلب ، زیاد عرق کردن ، تند نفس کشیدن ، تنیدگی عضلانی ، ناآرامی، اختلال خواب و عدم تمرکز حواس ( باریوس و هارتمن ، 1997 ) ، وتغییرات موجود در ظاهر ما ( 4 ) واکنش های هیجانی، مثل: احساس دلهره و وحشت
اضطراب نیز همان چهار مولّفه ترس را دارد ، ولی با یک تفاوت مهمّ؛ مولّفه شناختیِ ترس، انتظارِ خطری واضح و بخصوص است، در حالی که مولّفه شناختی اضطراب، انتظارِ خطری مبهم است. در ترس، فکر معمول، این است که مثلاً «سگ ممکن است مرا گاز بگیرد». در مقابل، در اختلالِ اضطرابِ فراگیر، فکر معمول، این است که «اتّفاق وحشتناکی ممکن است برای فرزندم بیفتد». بنا بر این، ترس بر پایه واقعیّت، یا مبالغه «خطرِ واقعی» قرار دارد، حالْ آن که اضطراب بر اساس «خطر مبهم» استوار است.
جمع بندی کلّی تفاوت های ترس و اضطراب
1 . ترس، ناشی از خطری است که در خارج وجود دارد و موضوع آن معین است، در حالی که اضطراب، موضوعی معیّن ندارد.
2 . عوامل تشکیل دهنده اضطراب، مبهم و مجهول اند ؛ ولی عوامل تشکیل دهنده ترس، معلوم و آشکارند.
3 . ترس، محرک شناخته شده ای دارد؛ ولی اضطراب، محرّکی ناشناخته و غیر مشخص که از ترس، مایه می گیرد.
4 . ترس، واکنش مشخصی دارد و صورت حمله یا عقب نشینی دارد ؛ ولی در اضطراب، فرد نمی داند چه باید بکند.
5 . میزان ترس، معطوف به وضعیّت محیط و عامل محرک است؛ ولی در اضطراب، چنین وضعی مبهم است.
6 . ترس، از یک موقعیت معلوم و اغلب متکی به زمان حال است ؛ ولی اضطراب، ممکن است متوجه گذشته و آینده باشد.
7 . ترس، نا امنیِ بیرونی است ؛ ولی اضطراب، نوعی ناامنی درونی.
8 . در ترس، آدمی می داند او را چه می شود، در حالی که در اضطراب، نمی داند. در نتیجه، دچار لرزش، سردرد، تپش قلب و... می شود.
تفاوت استرس اضطرار و بیماری streess, distress , disease
استرس Sress
استرس stress را میتوان به عنوان هر نوع محرک یا تغییری در محیط داخلی یا خارجی که درجه آن از نظر قدرت و شدت یا تداوم از حد ظرفیت سازشی ارگانیسم فراتر رود ، و در نتیجه شرایطی خاصی بتواند به در هم ریختن رفتار یا نوعی ناسازگاری و اختلال و احیاناً به بیماری بیانجامد ، تعریف کرد. عامل استرس میتواند یک محرک فیزیکی ، عفونت ( باکتری ، ویروس ، قارچ ) یا واکنشهای حساسیت باشد ، یا ممکن است محرکها یا تغییر های گوناگونی را در محدودههای روانی و اجتماعی زندگی در بر گیرد .
میان عوامل استرس زای فیزیولوژیک با عوام استرس زای روانی اجتماعی یک تفاوت اساسی وجود دارد وآن این است که توان یا قدرت یک استرس زای روانی اجتماعی تنها با تهدیدی که در آن نهفته است سنجید نمیشود ، بلکه به چگونگی تلقی و ارزیابی فرد از حادثه بالقوه نامطلوب هم مربوط است و این که چه میزانی از تهدید را حس می کند که به شرایط استرس مربوط باشد. وقتی یک حادثه به عنوان یک امر زیانبخش یا تهدید آمیز به وسیله فرد ادراک شود از مکانیسمهای (دفاعی) مقابله متنوعی به عنوان دفاع در مقابل آن استفاده می شود .
میان استرس و احساس اضطرار رابطه تنگاتنگی وجود دارد . استرس ها یا عوامل استرس زا سبب اضطرار در فرد می شود که به نوبه خود متقابلا چه از طریق تهدید خود بیماری و چه از طریق ناتوانی که ممکن است ایجاد کند سبب اضطرار باز هم بیشتر میشود .
تجربیات قبلی ، به ویژه از دوران کودکی نیز ممکن است بر استعداد پاسخگویی به استرس زاهای روانی اجتماعی تاثیر گذارد . این محرکها با تاثیر بر فرد ، سبب ایجاد تغییرات بدنی می شود که بر کنترل محور هیپوتالاموس - هیپوفیز روی غده فوق کلیه ای و سایر غده های مترشح داخلی تاثیر می گذارد ، همچنین تغییرهای زیست شیمیایی و فیزیو لوژیک دیگری را سبب می شود که ممکن است نقش پیشتاز بیماری را بازی کند . تداوم این امر به نو به خود منجر به بیماری می شود . این تغییرات در تمامی مراحل ممکن است تعدیل شود .
اضطرار (تنش) Distress
احساس اضطرار distressعبارت است از یک تجربه هیجانی نامطبوع که در پاسخ به تاثیرات محیطی یا تغییرات محیط داخلی و یا به عنوان واکنشی در برابر یک بیماری یا معلولیت برانگیخته می شود .
تنش ایجاد شده در بدن و واکنش بدن را تنیدگی میگوییم به عبارتی هر عاملی موجب تنش روح و جسم و از دست دادن تعادل فرد شود، تنیدگیزا است. هنگام وارد شدن استرس بدن واکنشهایی از خود نشان میدهد تا تعادل از دست رفته را باز گرداند که این عمل تنیدگی است.
تنیدگی واکنشی است که در فرد در اثر حضور عامل دیگری به وجود میآید و قوای فرد را برای روبهرو شدن با آن بسیج میکند و ارگانیزم (یا موجود زنده) حالت آمادهباش پیدا میکند.
تغییر شغل، نقل مکان به یک شهر جدید، ازدواج، مرگ نزدیکان، و وجود یک بیماری بااهمیت در خانواده از جمله عوامل بیرونی رهاسازی فشار عصبی هستند. جالب آنکه حوادث شادیآور نیز میتوانند به همان اندازه وقایع غمبار برای انسان فشارزا باشند. از عوامل درونی میتوان به ناراحتیهای جسمانی و یا روانی اشاره کرد. برخی از ویژگیهای شخصیتی، مانند نیاز بهدست آوردن رضایت دیگران نیز میتوانند فشارزا باشند.
استرس ها یا عوامل استرس زا سبب اضطرار در فرد می شود که به نوبه خود متقابلا چه از طریق تهدید خود بیماری و چه از طریق ناتوانی که ممکن است ایجاد کند سبب اضطرار باز هم بیشتر میشود .
تجربیات قبلی ، به ویژه از دوران کودکی نیز ممکن است بر استعداد پاسخگویی به استرس زاهای روانی اجتماعی تاثیر گذارد . این محرکها با تاثیر بر فرد ، سبب ایجاد تغییرات بدنی می شود که بر کنترل محور هیپوتالاموس - هیپوفیز روی غده فوق کلیه ای و سایر غده های مترشح داخلی تاثیر می گذارد ، همچنین تغییرهای زیست شیمیایی و فیزیو لوژیک دیگری را سبب می شود که ممکن است نقش پیشتاز بیماری را بازی کند . تداوم این امر به نو به خود منجر به بیماری می شود . این تغییرات در تمامی مراحل ممکن است تعدیل شود .
بیماری Disease
ارائه یک تعریف روشن از واژه بیماری disease سخت است . لیکن از نظر مقاصد عملی ، این واژه اشاره به ناتوانی ناشی از اختلال در کارکردهای بدنی و روانی دارد که مشکلاتی در انجام کارها و وظایف روزانه ایجاد میکند و با ایجاد در سلامتی سبب اضطرارفرد میشود .
تفاوت Disease و Illness چیست؟
در ادبیات انگلیسی این دو کلمه متفاوت هستند. disease یعنی اختلال، اشکال یا ناهنجاری در ساختار یا عملکرد دستگاه های مختلف موجودات زنده (از جمله انسان) است. illness عبارت است از احساس انسان از disease. پس به عبارت ساده تر، disease مربوط به دستگاه های بدن است و illness مربوط به احساس انسان.
در زبان فارسی، تا آنجا که من اطلاع دارم برای این دو تفاوت خاصی قائل نشده اند و دو کلمه بیماری و مریضی، به جای هم به کار می روند. با توجه به اینکه در متون علمی، بیماری بیشتر به اختلال، اشکال یا ناهنجاری در ساختار یا عملکرد .... اطلاق می شود، disease کاربرد بیشتری دارد.